...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان


آنجا.. پشت دیوارها.. خبری از جمعه نیست شاید. و این گاهی چه خوب است.. هفته های بی جمعه! و گاهی هم نه .. که باید جمعه باشد تا فرق روزهای دیگر را بدانیم با جمعه!
هرچه باشد ، دوست داشتن ، جمعه ندارد.. و این خیلی خوب است. دوستت دارم . همین ظهر جمعه ای که قفسه های کتاب را ریخته ام روی فرش .. کوروش یغمایی می خاند " غم میون دوتا چشمون قشنگت لونه کرده — شب توو موهای سیاهت خونه کرده .. " و دلم می خاهد تو اینجا باشی به جای این همه اشیا! چرا نیستی به جای سشوار ؟ به جای روزنامه و قرص های ویتامین D  ؟
تو باید باشی به جای همه چیز .. که همه جا جای توست و این چیزها نشسته اند به جایت!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد