قد کشیدم ! که به بزرگترها برسم ..
حالا آنقدر نزدیک شده ام که آن ها دارند آب می روند !
.. : .. : .. : .. : .. : ..
"
در دل من چیزی ست ،
مثل یک بیشه ی نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت ، بروم تا سر کوه
،
دورها آوایی ست که مرا می خواند
"
سر از پا نمی شناسم که من ، "من" نماند..
که "ما" بر پیشانیش نشست .. که "ما" خواهد ماند .
بیست و سوم بهمن ؛
آغاز بهارانه گی هایم مبارک ..
خسته نشدی بس آواز باران سر دادی ؟!
بس روزهای ابری را پیام آوردی؟!
بس برای "کی می رسد باران" چشم و گوش به نشانه های آسمان سپردی؟!
داروگ ؟؟؟
بغض دیگری دارم ! حرف دیگری ، آه ِ دیگری ...
"جدار دندههای نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش میترکد"
.
.
.... کی می رسد .... ؟
لج و لجبازی های گاه گاه مان را نبین !
دوستی من و دنیا ریشه در بیست و چند سالگی دارد ..
همان وقتی که نفس برای آمدن نداشتم و .. هوایم داد
همان نقطه ی دوری که هم پیمان شدیم برای به پای هم ماندن..
و به پای هم ساختن .. وعده ی خورشیدم داد .. دستم گرفت و با
قول ِ خوش اقبالی انگیزه ی قدم برداشتنم شد ..
..
سلام بیست و چندسالگی ..
خوش آمدی به پنجره ی لحظه هام .. دست به دستم بده ...
شانه هایم کوتاه تر از دیدن قصه هایت است ! چشمانت را برای شنیدن
نامه های نانوشته و حرف های ناخوانده ، وام میخواهم ..
آمده ای برای فرداهایم در نی بدمی ؟؟ .. بــِدَم
حکایت های فصل جدید باید شنیده شود ..
- - - - -
تا بوده ،
آدم ها همیشه از همه چیز گذشته اند!
اصلا آدم ها می آیند که بگذرند .. که ندید بگیرند ..
و وجه اشتراک غلیظ آدم ها ، همین است ..
تنها تفاوت در سرعت! است .. که کدام سریع تر میگذرد !
که کدام پیشقدم می شود ! که کدام "بی خیال" میشود .
و همین است که صفت می نامندش .. صفت ِ آدم !
وقتی گزنده ها ایـــــــــــــنهمه تنوع دارند ، لازم نیست آدم
خیلی عاقل باشد تا از یک سوراخ دوبار گزیده نشود ..
غافل هم که باشد همین است !
"هرچه از دوست رسد نکوست"
چون مهربانی هایش همه ی دنیایت می شود
و نامهربانی هایش درس زندگی .. یا فراتر .. راه زندگی!