...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

 

خسته نشدی بس آواز باران سر دادی ؟!

بس روزهای ابری را پیام آوردی؟!

بس برای "کی می رسد باران" چشم و گوش به نشانه های آسمان سپردی؟!

داروگ ؟؟؟

بغض دیگری دارم ! حرف دیگری ، آه  ِ دیگری ...

"جدار دنده‌های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش می‌ترکد"

 . 

 .

 ....  کی می رسد .... ؟ 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
۰۰:۰۰ چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:45

تی تیک تی تیک
در این کران ساحل و به نیمه شب
نک می زند
"سیو لیشه"
روی شیشه.
به او هزار بارها
ز روی پند گفته ام
که در اطاق من تو را
نجا برای خوابگاست
من این اطاق را بدست
هزار بار رُفته ام
و لیک بر مراد خود
به من نه اعتناش او
فتاده در تلاش او
به فکر روشنی، کز آن
فریب دیده است، و باز
فریب می خورد همین زمان
به تنگنای نیمه شب
که خفته روزگار پیر
چنان جهان که در تعب
کوبد سر
کوبد پا
تی تیک تی تیک
سوسک سیا
"سیو لیشه"
نک می زند
روی شیشه.

نیما یوشیچ

هی عمو بلوط!

کبریتت را خاموش کن

هنوز

گندم هایمان

را درو نکرده ایم..

ــــــــــــــــــــــــــــ

"سیو لیشه" ای که در شرق کویر طلوع کرد ! در ابتدای راه! ~ ~

tanha41 جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:18

یاد شعر« داروگ کی می رسد باران» افتادم
داروگ زمانه ما خود بی خبر است از باران باران با نوای خود می بارد نه با نوای داروگ

باران همیشه با نوای خود باریده و می بارد نه با نوای داروگ .
این داروگ است که همصدایش می شود و نشانه های باریدن را
ازبر است .
داروگ زمانه ما ، پنبه به گوش کرده و نگاه از آسمان برداشته !

۰۰:۰۰ چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:14

".... کی می رسد ...." پست جدیدت مردمک پس؟!!!

همین حالا
رسید :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد