...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان


از نزدیکی های ناخواسته  کم لطف ، می گذرم ... صبور! می گذرم .. آرام!

می گذرم ...

با چشمان باز! می گذرم ...

باید به دوردست ها برسم ...

  .

  .

آهای دوردست های من !

آهای دوردست های خواستنی !

 یک چکه ، دو چکه .. نه

تمام جریان زندگی را در گلویم می خواهم

ذره ای ناخن خشکی! حتی نه


 

* خاطره ها مقدس اند و خاطرنواز اما سعی می کنم زندگی کنم ..

   باید زندگی کنم ..

   پیرزن بودن هنوز برایم خیـــــــــــلی زود است .


  - - - - - -

* کنار رود پیدرا نشستم و گریستم ؛ پائولو کوئیلو :

"سعی کن زندگی کنی .. خاطره مال پیرمردها و پیرزن هاست"

  - - - - - -

 

این نان و آب چرخ چــو سیلیســت بــی وفا      

من ماهیم، نهـــنگم، عمّــانم آرزوست