...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

در ادامه ء لیست فقر !

 می روی که برای چندمین بار بروی "باز"دید بزگترین بنای آجری جهان !

و فخر بفروشی جا پای "سلطان"محمد گذاشته ای !

از صدقه سری زبان سرخت ! سوالی بپرسی که چرا اینجا مثل دو سال پیشش

است هنوز آقا ؟!

یا فلان جا که اینقدر تبلیغ رسانه ای میشود ،  دیدن ندارد از بس آبادش کرده اید!!

و هی تند و تند مثال بیاوری ...

دمی برای تازه کردن نفس درنگ کنی و در این فاصله تمام جوابت را بگذارند 

کف دستت که :

خانوم شنیدین یه بار از دَوَ (!) میپرسن چرا گردنت کجه؟..

میگه کجای 4ستونم راسته! که گرنم راست باشه ؟!

همینه .

.. حالا یا باید بزنی به ... ! یا سوت مغزت 5/8 متر ارتفاع بگیرد و بچسبد به سقف!

ترجیح میدهی دم ِ در بزرگ ترین بنای آجری جهان بایستی و زل بزنی به بساط  

روی زمین و بشمری چند نفر دارند کشمش پلویی قیمت میکنند ؟؟

 

1.

داغـیم ؛

 داغ از دمای بالای مخزن نفس کشیدن مان !

 صدایمان پس ِ حرارت زایی ها و صدالبته حرارت سائی های

 کاذب!! قعر حلق گیر افتاده !

 

 هم آرزو داریم زخم های نمکین مان را کافور زنند !

 هم نمی خواهیم از یاد برود طعم شیرین! سوزهایش!

 سوزهایی نه فقط از جنس خرداد و تیر

که از جنس تمام فصول!

....

کاش میشد به زبان لالایی هایمان داق باشیم !!! 

2.

لااقل دلخوشیم که به یک رمان بی پایان پیوند خورده ایم .

و حضوری آینه وار ، سهم بزرگی از خنکای سایه ی

تابستانی مان دارد.  

1 و 2.

داغیم (نقطه)  

 

  

بالاخره ضرب آخر را گرفتیم ؛ 

درس و مشق ( این عنصر! جدایی ناپذیر قرن 21 !)

مرخصی مان را امضا زد و گود را برای کباده کشی هایمان !

رخصت داد .

 

بخوان مرشد !! 

 

   -----> شنیدنش پر از لطفه پس بشنوین .