...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

!؟.

! ! 

خمارِ دلگیری امروزنفس می کشی

انگار هوا با قالب های منجمد به ریه هایت تزریق می شود ،

تو را در تمام ثانیه ها نشئه می کند و همه ی خوشی هایت را

یکجا بالا می آوری.

درخت ها دست روی دست،یک تنه ایستاده اند به تماشای

سیب های هوش سرشاری که با کانایی آسفالت ها همراه گشته.

؟ ؟

من اما روی پلکان همیشگی چنبر زده ام و دارم با بی رغبتی

بین خودم،دنیا و تو یکی را انتخاب می کنم:

دنیا بدون تو از تپش می افتد،تو بدون دنیا کجای سرزمینم بنشینی؟،

من هم که بی دنیا و تو،ارزنی نمی ارزد!

ـــ قرار گرفتن در این سه راهی ، سخت بی دادی ست!

می خواهم سنت شکنی کنم و هرسه را آرزو کنم.

هم خدا ، هم خرما .

خرما آنقدر کوچک است که جای خدا را اشغال نکند

خدا هم آنقدر بزرگ است که چشم دیدن خرما را داشته باشد

. .

¤ ؟

* الهی جودُکَ بَسَطَ اَمَلی

"خدایا جود و بخششت بساط آرزوی مرا گسترده" 

 و سخاوت بی نهایتت حریصم ساخته که هرآنچه در 

 دل دارم ،صرف نظر ازمحال بودن یا نبودش، طلب کنم.

 و رحمت عظیمت امیدوارم کرده به روا شدن حاجاتم.

معبود مهربانم ،

برنیاوردن آمالم را گردن معصیت هایم مریز که گوشم  

 پُر است از دست و دل بازی ها و بخشودگی هایت.

 * الهی اِن اَخَذتَنی بِذُنوبی،اَخَذتُکَ بِعَفوِکَ

"خدایا اگر مرا به جرمم مؤاخذه کنی،تو را به عفوت مؤاخذه می کنم" 

 می دانم که خوب می دانی:

اگر وسعت و پیچیدگی رفتارهای دنیایی را هضم نکنم  

نفسم کنج گلو یخ می زند و قادر به بازدم نخواهم بود.

پس یارای درست اندیشیدن را هدیه ام کن و مگذار 

 شک ببرم بر آنچه عمری یقینش دانسته ام .