قد کشیدم ! که به بزرگترها برسم ..
حالا آنقدر نزدیک شده ام که آن ها دارند آب می روند !
.. : .. : .. : .. : .. : ..
"
در دل من چیزی ست ،
مثل یک بیشه ی نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت ، بروم تا سر کوه
،
دورها آوایی ست که مرا می خواند
"
سر از پا نمی شناسم که من ، "من" نماند..
که "ما" بر پیشانیش نشست .. که "ما" خواهد ماند .
بیست و سوم بهمن ؛
آغاز بهارانه گی هایم مبارک ..
چند سالی می شود که هستی...اینجا... ....
وقتی که هستی گل از گل .. می شکفد و خاطره های دور .. ...... جان می گیرد... ..... ...هر خط. یادآور لحظه های شگرفیست .. .. .. .... .... ...
....
..
..
۳ومین بهارانگی آسمان آبی؛
۳ومین سالگرد روییدن و آبی شدنت مبارک
" نه فراموشکاری سنگ ها
که حاشا می کنند
کتیبه های باستانی را
نه این سقف بلند
که جان می دهد
برای تخم ریزی حشرات
و نه عطر گلی ناشناس
که بی خیال سرنیزه ها
عبور می کند از مرزها
هیچکدام خواب این قبیله را آشفته نمی کند "
...
چند سالی می شود ...
ممنون
اگر بار گران بودیم و رفتیم!
...
"وبلاگ موردنظر...موجود نیست" را که دیدم 2زاریم افتاد .
بار گران یا نامهربان ، باید گذاشت و گذشت
سلامتی و خوشبختی همیشه همراهت .