...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

% ؟

 حلوایی که از گوره برآمده باشد خوردنی نیست که برایش صبر کنم.

 زل می زنم دنیا را و چشم نمی بندم حتی در تاریکی شب که  

 می ترسم از گوشه ی چشمم سر بخورد خاطره ، و روی زمین هزار 

 چکه شود. 

نون والقلم!  

هلاهل هم که کنارم چنبر بزند "رو به آفتاب" خواهم ماند و حرص 

این کره ی کروی را به اندیشه ی زیستم راه نخواهم داد هرگز.

.. 

درنگ می کنم. نه به امید واهی ِ شکرین شدن گوره،که به امید حقیقی ِ  

آمدن بهار با شکفتن حتی یک گل .

نظرات 16 + ارسال نظر
سورنا جمعه 26 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 23:02

مبارکه
پست جدید!

سلام یادتون رفتا!!
خیلی ممنون
سلام

پسته جمعه 26 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 23:19

سلااااااااااااااااااام
اول ... اول شدم
فوتینا ...فوتینا ...خیتینا ... خیتینا ... به به ... به به ...
حالا همه با هم
۱
۲
۳
۴
دست دست دست دست ...

ماشالا .... دستا شله ها !!!!

سلاااااااااااام
همین طور بزنین دست دست تا کسی نشنوه ،با تاخیر ۱۷ دیقه ای!
دوم
دست(۴)

سورنا شنبه 27 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 23:31

حالا سلام
اونقدر حول بودم که اول بشم یادم رفت ببخشید
پسته برو تمرین کن یه روزی حتما اول میشی!
هیی هیی هیی

سلام
..

پسته یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:11

اه ...اصلا من با این سورنا کاری ندارم ... یکی طلبت !!!

ای وایه بر من ... ای وایه بر من ... خیط شدم ... ضایع شدم !! داداش سیا ضایع شد !!!

پرپر بانو فقط یه پست رو صفحه ی اصلیه ؟؟!! چون فقط این هست و پایینی رو که فرار از قفس هست و فقط عنوانش هست و متنش نیست !!

میگم بچه ها واسه همتون همین جوریه ؟؟!

فکر کنم باید فکر یه دفترچه واسه بدهکاریا،بستانکاریا
افتتاح شه
تو صفحه ی من کاملن همه ی پستا !!

کرشمه سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 18:39

بر آن سرم که جفای ترا به جان بخرم

در این معاامله گر عمر من وفا بکند

غم نادیدن تو
آنچنان سنگین است
که به هر آینه ای
می نگرم
می شکند !

آلفرد پنج‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 00:10

تبریک میگن ، عالیه،واقعا حرف نداره.
من اولین بارم که اینجا میام.

خیلی خیلی ممنون
خوش اومدین

نیپو ن کوکو جمعه 2 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 17:15

سلام
جان جان درد و بلات بخوره تو جونم.......
دلم برا دل دریاییت یه ذره شده
دلم برا صدات هم یه ذره شده
دلم برا اس ام اس ات هم تنگ شده
تنها راه ارتباطی ما همین خونه قشنگه ی توه...

کی ببینمت؟

سلامت بوی دریا می ده
کلمه هات سبزن مثل همیشه که بودن
سلام
دل منم تنگه..
هروقت اشاره کنی..بی تابم

نیپون وکو جمعه 2 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 17:20

گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم
حتی اگر به دیده رویا ببینیم
من صورتم به صورت شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینم
شاعر شنیدنی ست ولی میل توست
آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم
این واژه ها صراحت تنهایی من اند
با این همه مخواه که تنها ببینیم
مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
بی خویش در سماع غزل ها ببینیم
یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیم
شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیم

تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی
دلم می پاشد از هم بس که زیبا می شوی گاهی
حضور گاه گاهت بازی خورشید با ابر است
که پنهان می شوی گاهی و پیدا می شوی گاهی
...

پسته شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 22:13

تک خوری؟؟؟!!

ای بیمعرفتا !!! ایهیی ایههی ایههی !!!

حالا کجا ایشالا یه سلامتی ؟؟!( دونقطه دی !!)

تک تک هم که نه!!
ما که تانکر معرفتیم واست!
بالاخره کی قراره بستنی مهمونمون کنه جلو دانشگاه؟
(دو نقطه جای خالی !!)

ن.ک یکشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 19:47 http://http://yekjomleyekzendegi.blogfa.com/

سلام... همه تنها به امید روییدن همان یک گل صبر به آغوش میگیریم... بسیار لطیف اما مملو از غم
من هم مدتیست بروز شدم

چه حیف!
تمام لطافت های دنیا را غمی عمیق دربرگرفته.

نیپون کوکو دوشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 18:47

سلام سوتی؟
خوبم سوتی؟
چه طوری سوتی؟


هیی هیی هییی(...چک کنید همه)

سلام نیپی
ناشکری نکنم خوبم

یادش بخیر (همه..)

نوید سه‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 13:09 http://lawbreaker.blogsky.com

تمام لطافت های دنیا را غمی عمیق دربرگرفته، دقیقا مردمک همینجوری هست ، و واقعا چه حیف !
... به امید حقیقی ِ آمدن بهار با شکفتن حتی یک گل .
و این امید تنها بهونست برای درنگ و چه زیبا توصیف کردی .

بهونه واسه درنگ !

لحن خوندنتون زیباست، mer30

نیپون کوکو سه‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 21:39


طبق قانون داتنگی...


نمی دانیم غصه ها آوار شده روی سرمان یا ما آوار شده ایم روی سر غصه ها؟؟؟؟؟؟
انگار دنیا دارد روی شانه هایمان راه می رود،کجای شانه هایمان شبیه جاده است نمی دانم؟

هر چه می خواهیم فاکتور بگیریم از دلشوره ها و دل تنگی هانمی شود ،بی جا نیست بگوییم که با چسب راضی چسبانده اند این دل تنگی هارا.
پریشانی افکار در میان خاک سست دلمان ریشه دوانده
دلمان می گیرد ..
دلمان می سوزد...
دلمان غنج می رود
برای شادی های گاه و بی گاه ایام نوجوانی،
دلمان لک زده
برای عبور از کوچه های دوران مدرسه که زینت دیوارکاهی خموده شان بهار نارنج های خوش بو بود
به خیال خود پیش می رفتیم تا به نقطه ی ایدهءال مان برسیم
چه می دانستیم زمان سر جدال دارد با ما؟
چه می دانستیم از هر کجای این اعداد شروع کنیم باز هم به صفر می رسیم.

چه می دانستیم خطوط زندگی از خطوط روی پیشانی هم دیر هضم تر است.

حال که بزرگتر شدیم و غصه دار تر،از صفر بدمان می آید.خبرمان دادند قاصدک آن گل معصومی نیست که شاعران باورش داشتند .می دانیم که آسمان آنقدر هم آبی نیست،قحطی باران است...ابر های بد قول دیگر نمی بارند......................
.


حتی آن فریاد های کاری روز سازه هاهم مرهمی برای زخم هایمان نشد و دوباره بغض مان گرفت.

حالا شما بگویید با افکار آشفته مان چه کنیم؟ کجای تختمان قایمشان کنیم که سر از رویاهایمان در نیاورند.

بهمان حرف بگویید تا قابشان کنیم و پشت نگاهمان بگذاریم تا تنهایی از دیدنش جا بخورد و بداند دل ما تنها نیست...



راست میگویی هرچه سالخورده تر می شویم آواهای خوش
دست نیافتنی تر می شوند ، زخم ها عمیق تر.

چه خوب می شود اگر بین درس های فشرده ی زندگی
زنگ های تفریحی بگنجانیم و خوراکی هایمان را باهم
بخوریم..میان همهمه ی صداها آواز سر دهیم :
گرگم به هوا هوا زمینه هرکی بشینه گرگ زمینه
و آنگاه چنان مشتاق در جایی میان هوا و زمین معلق
بمانیم که روده بر شویم از خنده
با صدای زنگ به خودمان بیاییم و راهی کلاس شویم
برای یادگرفتن،برای یاد دادن،برای مشق کردن زندگی...

افکار آشفته ات را بی واهمه با دنیای من به اشتراک بگذار
تا تنهایی بفمهمد تنها نیستیم و نمی مانیم.

بوعلی سینا دوشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 14:16

سلام

گویند که تو از خاکی ما خاک تویم اکنون

گامی دو سه بر ما نه و اشکی دو سه هم بفشان

سلام

افتاده به دام شمع ، پروانه ی دل
حاشا که رها کند غمش ، خانه ی دل
مطرود شود ز جرگه ی درویشان
دیوانه وشی که نیست دیوانه ی دل

همای شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 13:18 http://doozakhian.persianblog.ir/

گویند مرا که دوزخی باشد مست
قولی است خلاف، دل در آن نتوان بست
گر عاشق و می خواره به دوزخ باشند
فردا ببینی بهشت همچون کف دست

من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده،کشید بار تن نتوانم
من بنده ی آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم

معین قزلباش پنج‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:31 http://inest.ir

سلام وبلاگ خوبی داری
وقت کردی به من هم سر بزن

Ok.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد