...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

هیچ..

کجای دستنوشته ی قطور قانون خوانده ایم که همیشه باید

قصور خود را به پای زمین و زمان ،وَ، گفته ها و ناگفته ها ریخت ؟!

تبخال گوشه ی لب همیشه چندش آور نیست ! که از در خواب بودن

و متوسل رویا ماندن هزار بار زیباتر است!

باور کنم باید که مقصر بودم من..منی که من را گم کرده بود..

منی که گم شده بود..منی  که در گریز از چارچوبِ نبایدها ، پی ِ

یکتایی زندگی بود..

آغاز بی همتا هرگز سند محکمی بر بی همتایی انتها نیست.

که بی همتایی ، منتها ندارد ..

فراوانی اجناس تقلبی ، اصل ها را به فساد می کشد کنج قفسه ها..

بیچاره اصالت !

نظرات 7 + ارسال نظر
نیپون کوکو سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 17:45

سلام نازنین
خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به روز کردی؟
می دانستم ...
فراوانی اجناس تقلبی اصل ها را به فساد نمی کشند
اصالت در همین به فساد نکشیده شدن است
یک جنس اصل همیشه اصیل می ماند...
(مطمئن باش ...)

زیبای زیبا نوشته ای.

انقدر که هرچه خواستم خود را در سخن برهنه کنم و چیزی بنویسم نشد...
به رسم عادت پروانگی مان برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا می کنم.
حرفی از جنس دی روز...

سلام

اجناس تقلبی همیشه فروش خوبی دارند..چون کم بها هستند و
آدم های ناخن خشک امروز ،خوب می خرندشان..
از همین روست که غبار بر اصل ها می نشیند و اصالت، دچار بحرانِ
ماندگی می شود..
ممنونم عزیز

من خوبم..خیلی خوب

نیپون کوکو سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 17:52

من گفته بودم عاشقم اما فراموشش کن ای دوست
از عشق اگر یک شعله در من مانده خاموشش کن ای دوست
نشنیده گیر آری اگر از عشق حرفی با تو گفتم
مرد آن عروس آرزوها پنبه در گوشش کن ای دوست
من تا سراب عاشقی صد بار از این دریا گذشتم
چون مو ج از این افسانه بگذر ترک آغوشش کن ای دوست
می خواستم با عشق فرداهای روشن را ببینم
دیگر نگاهم را بگیر از من سیه پوشش کن ای دوست
عاشق شدم تا اتفاقی تازه در عالم بیفتد


بلخره زدم بهت...بعد از مدت ها...sorryدیر شد
این اتفاق افتاد،باور کن!فراموشش کن ای دوست

..
گله از هیچ کسی نیست در این آبادی
جز خودم کیست مگر باعث ویرانی من؟
..

ن.ک سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 17:54

دست نوشته ی قطور قاون
کدام قانون؟
همانی یک عمر فلاکتمان بر اصلت ترجیح میدهد؟
همان قانونی که قطور بودنش فقط حنجره ی خاموشمان را بی رحمانه می فشارد؟
قاون...
همانکه روزگاری بس غریب است که بی قانونی به خوردمان می دهد؟
تقصیر تو نیست
همگان مقصرند
تو خود را گم نکرده ای
همه مجبور به گم شدن شده ایم
بی همتایی منتها ندارد
نوشته هایتان همچون قبل بی هتای بی منتها بود

درست می گویی..مجبور شده ایم..
هرچه خواستم تن به هنجارهایی که باور ندارمشان ندهم..نشد..
نشد که از پس ِ زمختی و گردن کلفتی ِ رفتارهای رایج زمان بربیایم.
نشد که باورهایم را زره پوش کنم..دانه ی اعتمادم در رفت.

ن پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 17:28

این شعره چرا اینجوری شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از کافی نت نظر گذاشتن بیشتر از این انتظار نمی ره.
ببخشید مردمک

این شعره چه جوری شده مگه؟؟؟؟؟؟
کامنتات همه جوره قشنگن (:

۰۰:۰۰ جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 00:24

وقتی سراسر لوحی سپید را سیاهی فرا بگیرد
و آنگاه تنها نقطه ای سپید باقی بماند
چه آسان است آن نقاط را نیز سیاه کردن
تا گم شود در بین تمام سیاهی ها
و همرنگ شدن با جماعت
اما وقتی اعتقاد به سپیدی به ایمان تبدیل می شود
می توان ورای تمام سیاهی ها سپید بود و ماند و ماند و ماند ...
... تا اثبات شود بر همگان.!!!

وقتی سراسر لوحی سپید را سپیدی هم فرا بگیرد
همپوشانی میکنند یکدیگر را ! و چیز بارزی به چشم نمی زند !!
اما اگر به سپیدی معتقد بود و قوی تر از آن،به سپیدی مومن بود
می توان ورای تمام سیاهی ها و حتی ورای تمام سپیدی های عادی
زمان ، بی همتا ماند و ماند و ماند ...
تا اثبات شود بر همگان.

پسته یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 19:19

نه ... خوشم میاد سوال و جواباتون همیشه با هم همخونی دارن !!!
هیی ... یاد اس ام اسای اون روزتون افتادم !!
البته هر چی سنگه مال پای لنگه !!! ربطی بود ؟؟؟؟!!
زیاد نه !!!پانا با نی÷ون کوکو موافقم ...
فراوانی اجناس تقلبی اصل ها را به فساد نمی کشند
اصالت در همین به فساد نکشیده شدن است
یک جنس اصل همیشه اصیل می ماند...
البته نیپون کوکو تضمین هم داده ها !!!!

منم واسه همین مظمئنم ... دلم خیلی تنگیده واستون ...

این درسته که"یک جنس اصل همیشه اصیل می ماند"
من میگم در جو امروزی و از منظر خود اصالت که باید واضح باشه و
پیدا ، فراوانی قلابی ها و در دسترس بودنشون باعث شده اصالت یه
جورایی منزوی بشه..در واقع دید و برداشت آدماس که مفهوم بعضی
کلمات اساسی رو گاهی زیر سوال می بره..
-----
راستی(1) کدوم اس ام اس..نه..پیامکا؟!
راستی(2)خیلی خیلی خوش اومدیااااا..
راستی(۳)دل منم شده یه ذره ی یه ذره.

nipon koko دوشنبه 2 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:38

مرا ببر به آسمان،ببر به اوج بی کسی
که بگذرم ز بودنم به حرمت نگاه تو

شکست پشت طاقتم دروغ صادقانه ایست
نگاه کن به چشم من که دارد از تو رنگ و بو

همیشه آرزوی من تو بوده ای،هنوز هم
تو برگ و بار می دهی به ریشه های آرزو

ناصر فیض

و این شاعر گرانقدر که همین دیروز مشرف شدیم به دیدنش در سینما بهمن...
انصافا شعر های زیبایی دارد
و شعر طنز جالبی هم خواند
کلید

چه خوب شد که دست رد به سینه م نزدی و دعوتمو قبول کردی..
توفیق دقایقی خندیدن نصیبمان شد..همینطور شنیدنِ
" چاپدیلار آیه لر اوستونده قورآن قیشقیردی. . قیشقیردی..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد