...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

#########

 

در روزگاری که هیچ جزء ِ زیستن را نمی توان مختصر از سر گذراند، 

یکایی قادر به مقیاس درازگویی های من نیست! 

ثانیه ای ، گردن نمی گیرد سودازدگی هایم را! 

و همه ی سایه های زمینی ، 

مسرّند تلقینم کنند که تمام علت ها خودم هستم وقتی  

در قصه ای معلول باشم!! 

این حکم زیادی بی طرفانه و چقدر منصفانه به نظرمی رسد؟! 

... 

تا چند سال انفرادی..تا چند عمر ، سروکله زدن با زمانه ای ها  

برایم ببرّند؟! 

بعد دو ریالی شان بیفتد و ثابت شوم.. و بخواهند برای خلاصی  

از درد وجدان ، عفوخورم کنند.. 

تا از چاله به چاه بیفتم ! 

 بعضی رهایی ها به یک تار موی اسارت هم نمی ارزند! 

... 

 بعد نوشت (۱۹:۴۰) :

دلم چای میخواهد..پنجره را باز میکنم..

تا یک فنجان چای ِ دارچین با رایحه ی باران میل کنم!!

نظرات 3 + ارسال نظر
صنم سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:00

می دانم که این کلمات تو...تک تک شان حرفی واگویه می کنند!!اما چرا نمی فهمم واگویه هایت را عیب از من است...
حالا باید بیندیشم و پیدا کنم آن" زمانه ای" هارا!!!
که چرا برایت فهم گنجانده اند که رهایی به اسارت نمی ارزد؟حتما دلیلی بی شک محکم دارد این جمله!!!


(یه معضرت که بعد 2 روز فهمیدم نوشته ای نوشته ای!!!)

عیب از تو نیست هرگز ..
به هر زبانی کلمه بازی می کنم درک نمی شوند این واگویه ها ..
گفتم ، محو نوشتن ! شاید !!!!!

بعضی اسارت ها چنان ارزشمندند که هرگز آرزوی رهایی نکنی..!
و دقیقا همین ارزش هاست که از سوی زمانه ای ها درک نمی شود..
و برای من فقط افسوس بر جا می ماند..
نه اینکه تمام راه های ذهن من درست مطلق باشند..نه.. اما دلم
میخواهد کسی ندانسته ها را بیاموزدم.. کج روی ها را گوشزدم
کند.. نمی خواهم غرق در غلط پنداری های خودشان و خودمان بمانیم
و روزگار بیاید و بگذرد و ما هنوز اندر خم یک کوچه مانده باشیم !

نیپون سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:02

شوخی بارانی هم میشه کرد؟
مردمک یه سوال دارم مطمئنی یه فنجان بود؟؟هیی هییی

شوخی بارانی !!! خوش مزه باید باشه :-)

فنجون بود اما می دونی که ! از اونایی که سماورا پیشش کم میارن!

صنم دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:56

مرسی از حضور بارانیت!!!
شرمنده میکنیا؟

خواهش می کنم !

دشمنت شرمنده صنم عزیز
کار بیشتری از دستم برنمیاد که!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد