...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

 

امشب !

دل من هم تنگ است ، کوکوی تابان (!!)

نداشته هایم را که ندید بگیرم ،

عجیب ، دلتنگ ِ داشته هایم شده ام !

نظرات 3 + ارسال نظر
کوکو دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:34

مرا چه به جشن شبنم های منقش
بگذار بر سر گور آرزو هایم دمی بخندم
مرا رها باید تا ابدیت...
تا نگاه یک مردار بی نشان...
بگذار عبور کنم از این با هم بودن ها
آسمان بی ابر....ارزانی آفتابگردان!!!

از ماه لکه‌ای بر پنجره مانده است/
از تمام آب‌های جهان قطره‌ای بر گونه‌های تو ./
...
شاید
آفتابی دیگر باید!

صنم دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:35

خبرم آوردند..."
قاصدک نیست گل معصومی که همه شاعر ها باورش داشته اند
آسمان چتر بزرگی ست ولی...آنقدر هم آبی نیست که همه می گویند.
رفتن از شهر شما هم ساده است!!!"

نامه برهای خبر دار خبر آوردند

به درختان برسانید تبر آوردند !

حکم تقدیر چنین بود که الوار شوند

سروها نیز اگر چند ثمر آوردند !

تا درختان کهنسال عصا برگشتند

به درختان جوان داغ جگر آوردند !

تا به زیبایی این شهر دری باز شود

از دل تک تکشان پنجره در آوردند !

غیر از آوارگی در به دری هیچ نبود

نامه بر ها خبری نیز اگر آوردند !

تنها41 چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 22:15

گاهی وقتها سرنوشت روزها را بادلتنگی چیده اند گاهی وقتها هرچه قدر می خندیم چیزی کم داریم انگار تمام آسمان و زمین جمع شده اند اشک ما را ببینند اما....
دل خوشی ها کم نیست به چه می اندیشی

دقیقا .. گاهی وقت ها با وجود هزار جور سرخوشی ، درگیر
دلتنگی های سرزده می شویم !

دلخوشی ها کم نیست
مثلا این خورشید ،
کودک پس فردا ،
کفتر آن هفته ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد