...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

 

از تمام آنچه "امروز" نام دارد ، آوایی می شکفد

 با رایحه ی ملایم نسیم تابستان ؛

 و اوج می گیرد در آسمان بی اندازه آبی لحظه ها

 تا همه ی دیوارهای زرد! و نارنجی! دنیا را فتح کند

 و پژواکی شود به طول بی نهایت با صدای دلگشایی که می خواند : 


               ز عشق آغاز کن تا نقش گردون را بگردانی 

               که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش 

 

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
صنم دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:57

من از اون کاربرایی ام که همیشه تا کنون میشم:)
زیبا بود وصف ۳مردادت!!!




"عشق از این بسیار کرده است و ...کند!"

مرسی کاربر اکنون !

تنها41 دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:14

تابستا ن یادگار روزهای بچه گی است یادگار بهترین روزهای خنده
بهترین بازیهای بچه گانه
هنوز صدای هفت سالگی هایمان در گوشمان می پیچد

ای هفت سالگی
ای لحظه ی شگفت عزیمت
بعد از تو هر چه رفت در انبوهی از جنون و جهالت رفت
بعد از تو پنجره که رابطه ای بود سخت زنده و روشن
میان ما و پرنده
میان ما و نسیم
شکست
شکست
شکست
..
..
بعد از تو ما که قاتل یکدیگر بودیم
برای عشق قضاوت کردیم
و همچنان که قلبهامان
در جیب هایمان نگران بودند
برای سهم عشق قضاوت کردیم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد