بند ِ بهانه هستم برای اینکه خدا ! شوم و با دو دست دلم خورشید را
به آخرین روز ِ "خیلی روز" سر بپیچم .. که تمام آسمان هلهله کوب شکوه
زمین شود و بر چهار ضلع ِ پهنه ی دنیا ریسه بدوانم!
ـــــــــ ــــــــــــــ ـــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــ ...
قدم آهسته می کنم .. پیچ و واییچ می روم مسیر پیش رو را ..
که فیثاغورس نقض شود ..
تا ثابت کنم و بپذیرم !!
همیشه کوتاه ترین راه ، بهترین نیست !
قدم اهسته کن..
صدا باریک کن..
نگاه عمیق کن تا...
کوتاه ترین راه را بهترین کنی!یا نه بهترین راه را کوتاه ...
---------------------
بند ِ بهانه را من میدهم به دستت..تو ب÷یچ دور انگشتانت تا یادت نرود بهانه ی خدایی ات...
خواهم دید روزی را که تمام آسمان هلهله کوب شکوه "تو"شود!
بهترین راه را کوتاه !؟ نمی پسندم ..
بگذار کش بیاید دلخوشی و دل آزردگی امروزها !
...
" و به انگشت نخی خواهم بست .. "
...
"که تمام آسمان هلهله کوب شکوه
زمین شود و بر چهار ضلع ِ پهنه ی دنیا ریسه" بدوانیم!
نفسی بلند میگیرم که"بهترین راه" را بی وقفه بدویم! تا قد دغدغه کوتاه شود بسان بهترین راه
و ~ ~
همیشه کوتاه ترین راه بهترین نیست .. و این طور هم نیست که
بلندترینش ، باشد !
اهمیت تنها در پیمودن نیست .. [خوش] باید گذشت .. "بلند نفس
باید گرفت" .. "بی وقفه باید دوید" تا ~ ~
که این طور .راستی مردمک اهل بندر عباسی؟
بله این طور !
بندر عباس ؟! رو چه حساب ؟!؟!
بهانه لازم نیست برای خورشید شدن زمینی بودن کافی است
همینکه خورشید بالای سر ماست نشان ان است که ما پایین تریم
طبق جایی که خورشید نشسته و ما ایستاده ایم ، "ما پایین تریم"
.. اما خورشید کِی می تواند مثل انسان..مثل ما.. بفهمد که گاهی
شکوه یک روز را تمام عمر حتی ندارد !
همیشه می تابد .. داغ و گرم .. اما این انسان است و ما هستیم که می فهمیم بعضی روزها چقدر مهربان میتابد .. پس ما بالاتریم .