یکی صدایم را به گوش زمانه برساند
زمانه ای ها که نمی شنوند!
کسی خوانده بود : شیب تندی دارد دره ی روزگار!
و من نشنیده بودم ..
حالا هرچه دست بر دوسوی دهان می گیرم و فریاد میزنم
شنیده نمی شوم !
خوش تر بنواز ساز ِمان را
با مهمانان چندروزه ات مدارا کن
قراربخش چشمانمان باش
دلگرفتن هایمان را گوارا کن
دستگیرمان باش
آهای ؛ دنیای جوانی .
من می رسانم
دنیا با شما خوبه..شمام هواشو داشته باشین!
نه والا..بی شوخی میگم.قدرشو بدون:)))
واقعا؟؟؟
چشم. هواشو بیشتر میداریم!
قصورمه که حرفامو می ریزه رو گونه هامو نمیذاره که کلمه جنین شه ...
توکه بامن آشنایی !
بزن زنگو...
زمانه رو پابه پا همراه کردم اومده تو گود!
رخصت بده ضرب بگیریم ؛ همشیره !
بنام ِ اِ اِ اِ..خداوندِ اِ اِ اِ اِ جاآآآآن و ....
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
نالهها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق
که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد
عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
شاکر نعمت و پرورده احسان بودم
چه کند بنده که بر جور تحمل نکند
بار بر گردن و سر بر خط فرمان بودم
خار عشقت نه چنان پای نشاط آبله کرد
که سر سبزه و پروای گلستان بودم
گر به عقبی درم از حاصل دنیا پرسند
گویم آن روز که در صحبت جانان بودم
که پسندد که فراموش کنی عهد قدیم
به وصالت که نه مستوجب هجران بودم
خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم