...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

...

این دلنوشته ها و گاهخوانده ها یادآور روزگاریند که به جرم عهد نبسته ام چکه چکه می بارمشان

 



حساب و کتاب روزها هم که از دستم برود ؛

سیل های دور از انتظار عصرهای تابستان هم که مبهوتم کند ؛

روزهای پرعطش رمضان  حتی باشد ؛

یادم نمی رود تقویم خدا !

که چه روزی nاُمین آدمش را به زمین فرستاد تا nاُمین حوا زاده شود!

که چاقوی روزگار چگونه تراش خورد و تیز شد و nاُمین سیب را دو نیم کرد

نیمی را گذاشت کف دست آدمش و گفت بروووو ...

.

آدم کم کم بچگی را کنار زد و رفت تا پازل نصفه کاره اش را جور کند

.

.

.

نیم دیگر سیب

کنار یک دیوار زرد

در دست های حوا چرخ می خورد !

 

ــــــــــــــــــ

 

یکتای ازلی!

یکتای ابدی!

یادت باشد جز تو کسی یک تایی را تاب ندارد !

هوای تای انسان هایت را داشته باش .

 

 


 

نظرات 9 + ارسال نظر
دخترک ツ شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:36 http://memoriall.blogsky.com

عالی بود..
خوشحال میشم به منم سر بزنی دوست ِ عزیز

دالکاف دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 http://dalkaf.blogfa.com

منم
یک سایه ی اصیل
بدون آفتاب...!


درود... دوست گرامی به دنیای من دعوتید.

سر فرصتی که این روزها قرار بر دست ندادن گذاشته .. حتما دالکاف

همای سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 23:00

خدایا عشق مهرویان عالم

به رنج بی وفایی ها نیرزد

هزاران سال و ماه آشنایی

به یک روز جدایی ها نیرزد

این روزها
با هر دوست تازه ای
تنهایی ام را دوباره پیدا می کنم
و هر دستی که به شانه ام می خورد
شماره ای ست
که از گوشی همراهم پاک خواهد شد
این روزها
به جای نفس درد می کشم

helen پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 22:13

انســـــــــــــان به انـــــــــــــــدازه ای



کـــــــــه


به مرحـــــــــــــلة انســــــــــان بودن


نـــــــزدیک می شـــــــــود ،


احســـــــــــاس تنهــــــــــــــایی بیشتری



مـــــــــی کنـــــــــــــد .




دکتر علی شریعتی

سلام helen :)

میخواهم بگویم ......

فقر همه جا سر میکشد .......

فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ......

فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست .......

فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ......

فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ......

فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .....

فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....

فقر ، همه جا سر میکشد ........

فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست ..
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است


دکتر شریعتی

رادیکال سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 18:23

آفرین پری!
قشنگ نوشتی...

" ساعت خوابیده است
خواب می بیند
عقربه ها به هم رسیده اند و
آرامند" ..

....
مرسی

تنها۴۱ جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 17:25




تنهایی قسمت انسان نیست

شاید بهتر است بگوییم خدای تنها قسمت انسان است فقط یک خدا

خوشالم هستین ..
امیدوارم روزای کرمانشاهی تون ، خوش باشه


"خدای تنها قسمت انسان است" .. دقیقا .

helen جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 23:57


هر آدمی که میرود
یک روز
یک جایی
به یک هوایی
برمیگردد
همیشه یک چیزی برای جا ماندن هست
حتی یک خاطره...

" همیشه یک چیزی برای جا ماندن هست "

نیاز به مستی نیست
یک استکان چای هم باشد دیوانه ام میکند ؛
وقتی میزبان تو باشی

رادیکال جمعه 21 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 14:58

و من دیگر همراه خودم نبودم ...

به روزم...

دیگر!
آدمی را دوست نمی‌دارم
می‌خواهم درخت باشم
پرندگان را
بیش‌تر دوست دارم

helen پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:37


"راستی خدا"
دلم هوای دیروز را کرده
هوای روزهای کودکی را
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم
الفبای زندگی را

آنگاه که میشنوم مردان
چه مشتاقانه از تو سخن میگویند
و زنان
چه کینه جویانه ،
میمفهمم چه اندازه زیبایی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد