خدایا...
دستانم را زده ام زیر چانه ام
مات و مبهوت نگاهت می کنم
طلبکار نیستم
فقط مشتاقم بدانم
ته قصه چه می کنی با من؟
ته قصه چه می کنی با من؟؟ با من که از ابتدای قصه را صفحه به صفحه .. خط به خط .. کلمه به کلمه عین قصه پیش رفته ام .. عین خواسته ی تو .. در صفحه ی چندم کتاب قصه ام ، لب خند خواهم زد؟!؟
خدایا...
دستانم را زده ام زیر چانه ام
مات و مبهوت نگاهت می کنم
طلبکار نیستم
فقط مشتاقم بدانم
ته قصه چه می کنی با من؟
ته قصه چه می کنی با من؟؟
با من که از ابتدای قصه را صفحه به صفحه .. خط به خط ..
کلمه به کلمه عین قصه پیش رفته ام .. عین خواسته ی تو ..
در صفحه ی چندم کتاب قصه ام ، لب خند خواهم زد؟!؟
همین که می خواهم ننویسمت جاری می شوی در انگشتانم!
جاری شده ای در انگشتانم..در چشم هایم..در نفس هایم.. و این روزها در تمام صورتم سرخ شده ای!
و هیچ کس..
و هیچ کس
و هیچ کس
به رویش نمی آورد!