به صدای پر از بهار ِ قدم هات قسم ؛
آینه ی پرزرق روبرو !
خالی شده ام از هرچه که زیر پایم ، شورش طلبد !
ثانیه های چشمک زن ِ امروزهایم ؛
هرچه ستاره بلدید! بنشانید سر سطرهای ملایم و پرنوای "مردمک"
که بهارترین ها قیام کرده اند به پای طراوت لحظه هام
" ... باید که ز افسانه فراتر برود ! "
خدای خوبی که گاه انگار دلخواهت نیستم ؛
برای خاطر اشتیاقی که خود در دلم شکوفاندی " کمی با من مدارا کن " .
یکی صدایم را به گوش زمانه برساند
زمانه ای ها که نمی شنوند!
کسی خوانده بود : شیب تندی دارد دره ی روزگار!
و من نشنیده بودم ..
حالا هرچه دست بر دوسوی دهان می گیرم و فریاد میزنم
شنیده نمی شوم !
خوش تر بنواز ساز ِمان را
با مهمانان چندروزه ات مدارا کن
قراربخش چشمانمان باش
دلگرفتن هایمان را گوارا کن
دستگیرمان باش
آهای ؛ دنیای جوانی .
خورشید پرشکوه ِ زندگی ؛
بتاب .
تیک تیک بی امان ِ امروزهایم را در بر بگیر
برای اشتیاق ِ پر زدن ٬ بال هایم باش
بهارانه ترین ها را بر دامنم بپاش
که سرشار شوم از هوای دلکش اردیبهشت
و بی امان بتازم بر دشت های خوش فرجامی
...
خدای خوب فروردین ؛
بخواه تمام خوشی ها روزهایمان را فتح کنند ..
بخواه کم نیاوریم در برابر ناملایمی های شاید
سین ِسلامتی را پررنگ تر از همیشه ٬ ارزانی مان کن ..
و
ذوق زیستن عیدی مان بده .
قد کشیدم ! که به بزرگترها برسم ..
حالا آنقدر نزدیک شده ام که آن ها دارند آب می روند !
.. : .. : .. : .. : .. : ..
"
در دل من چیزی ست ،
مثل یک بیشه ی نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت ، بروم تا سر کوه
،
دورها آوایی ست که مرا می خواند
"
سر از پا نمی شناسم که من ، "من" نماند..
که "ما" بر پیشانیش نشست .. که "ما" خواهد ماند .
بیست و سوم بهمن ؛
آغاز بهارانه گی هایم مبارک ..